سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وطندار سیاسی-اجتماعی-ادبی
 
پیوندهای روزانه

نامه ای جناب همایون به ریاست جمهور به خاطر حادیثه غمناگ مسیر راه کابل جاغوری که هر بیننده و خواننده را جریحه دار کرد . هر چند این حوادیث برای ما مردم تازگی ندارد و هر روز به قول این عزیز این گونه حوادیث برای ما پیش می آید و هیچ کسی هم نیست که اظهار همدردی نمایند. (مصلحت دیدم این نامه را برای خوانندگان وبلاگ بگذاریم)

جناب رییس جمهوری اسلامی افغانستان
با عرض حرمت خدمت شما

زندانیان جغرافیای مرکزی کشور باز هم خشم زندان بانان شان را بر انگیختند!

اطمینان دارم که گاها سری به تلویزیون ها می زنید و زیر نویس هایش را می خوانید و یا اینکه یکی از اطرافیانتان خبر های فیسبوکی و یا تویتری را برایتان نقل می کند اما مطمین نیستم که حادثه دیروز که در مسیر جاغوری تا مرکز ولسوالی گیلان رخ داد برایتان اطلاع رسانی شد یا خیر اما به هر صورت، اگر نشده است پس من خدمت شما به عرض برسانم که دیروز هنگامی که یک موتر نوع فلانکوچ که زندانیان جغرافیای مرکزی که همه باشندگان جاغوری بودند را از کابل به مقصد زندان شان (حوتقل، انگوری و حیدر) انتقال می داد، در مسیر راه با ماینی که زندان بانان شان بخاطر تامین امنیت زندان جاسازی کرده بودند برخورد می کند و متاسفانه از 12 سر نشین که زن و طفل و پیر و جوان مشمول آن بود، یک نفر هم جان سالم بدر نمی برد و این حادثه آنطرف تر زندان بانان این جغرافیا را ذوق زده می کند و هر طرف مرمی های شادیانه فیر می کنند و بر سر قربانیان شان بهای پایکوبی و شادی می پردازند اما بی خبر از آن که و شاید هم خبر، که مادری و پدری را بی فرزند، فرزندی را بی پدر و مادر، خواهر و برادری را بی برادر و بی خواهر گردانیدند و غم، اندوه، سوگ و بدبختی را برایشان در تابوت های چوبین تحفه فرستادند.

جناب رییس جمهور، حادثه فوق شاید فقط چکیده از مظالم باشد که هر روز زندان بانان زندان جغرافیای مرکزی کشور بر زندانیان شان روا می دارند.

من از نسل جنگم، از نسل دود و باروت، از نسل انفجار و انتحار، از نسلی که بجز از این همه بدبختی چیزی دیگری از نسل قبل اش به میراث نگرفت ولی تا جایی که بیاد دارم هر روز در خانه ما، در جمع ما، در میهمانی های ما، در طوی و خوش و غم مان یکی از بحث های داغ، همین راه گرفتن ها، به گروگان گرفتن ها، کشتن و بستن ها توسط راهزنان مسیر جاغوری تا گیلان و یا هم قره باغ بوده است، یک سوال شاید شخصی از جناب شما، روزی که برادرتان عروسی داشت چقدر ذوق زده بودید و در کنارش احساس خوشی می کردید، مهمان ها را به جاهای شان دعوت می کردید، این طرف و آن طرف گشت می زدید تا چیزی کمبود نباشد و برای میهمانی مبادا کم عزتی شود ولی می دانید که من نتواستم از چنین احساسی و چنین مسوولیتی در برابر تک برادرم بهره مند گردم و آرمان اش را تا آخر زندگی باید یدک بکشم.

من کارمند حکومت ام، سالیان آز و گار در گرم و سرد این مملکت سختی کشیدم تا درس بخوانم و حالا هم برای خدمت به مردمان ام از هیچ چیز، حتی از خون خویش هم دریغ نکردم و نمی کنم؛ ترسیدم اگر در عروسی تک بردارم در جاغوری شرکت کنم مبادا خشم کدام زندان بان خویش را بر انگیزم و با مرمی ناچیز و بی ارزشی که حتی به خسی هم نمی ارزد تاوان خشم بر انگیختن را بپردازم و به مثل هزاران و یا هم صد ها هزار همایون دیگر بی نام و نشان مدفون دشت های بی سر و ته گردم.

جناب رییس صاحب جمهور، زندان جغرافیای مرکزی کشور، به یک کابوس وحشتناک شب مبدل گشته است و این کابوس هر روز به حقیقت مبدل می گردد و قربانی می گیرد. منحیث یک شهروند این کشور از حضور شما احترامانه تقاضا می کنم تا مردمی را که در قبال آن مسوولیت دارید و باید دین اش را به احسن ترین وجه آن بپردازید پاسخ بدهید و راه معقول بسنجید و این بحث زندان و زندانی و زندانبان را دیگر خاتمه بخشید، شما رییس جمهور هستید!!!

در آخر خواستم، عکس حادثه دیروز که از یک موتر فقط 2 درصد آهن پاره اش باقی مانده بود منحیث تحفه برایتان بفرستم ولی از آنجایی که شما را هم می بینم در گیر و دار روزگار سخت مصروف هستید نخواستم دیگر هم شما را پریشان سازم و از آن انصراف کردم ولی شما رییس جمهور هستید!!!


با عرض حرمت
همایون میلاد



برچسب‌ها:
[ دوشنبه 93/11/6 ] [ 9:57 صبح ] [ کریمی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

به وبلاک وطندار خوش آمدید
درباره وبلاگ

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :8
کل بازدید :78401
اوقات شرعی

)http://golaviz.ir/?p=11 گل آویز